مجموعه ای از شعرهای عاشقانه و عرفانی

رسم محال

گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت


غرق محال می شوم ، خام دوباره بودنت


چهره ی زیبای تو را نقش خیال می کنم


باز به خواب خویشتن رسم محال می کنم


حسرت دیدار تو را آهِ دوباره می کشم


در شب بی ستاره ام تو را ستاره می کشم


کاش دوباره بنگری بر دل زار و خسته ام


خسته که نه ز عشق تو خرد شدم ، شکسته ام


روز میان خواب من باز غروب می شود


« اگر بیای از سفر آه چه خوب می شود »


مثل همیشه  می روی باز تو از خیال من


باز تمام می شود آرزوی  محال من


نقش تو پاک می شود باز ز خواب می پرم


حسرت دیدار تو را به کنج سینه می برم


« ساسان مظهری »





متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی