خدایا ...
خدایا ؛
کسی را که قسمت کس دیگریست،
سر راهمان قرار نده !
تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد ،
و روزهای خوشش برای دیگری ...!!!
فروختی
خواستم بپرسم : چند فروختی؟
یادم آمد گفته بودی:
"مفت هم گران است...!"
بی معرفت!
من همین یك دل را داشتم...!
تو را ...
آســمان نیــستم
کــه هــر پـــرنده
سـهمی از مــن
باشد
مــن
آن پــرنده ام
که ســهم آسمانش را
از چــشمان "تــو "
میخواهد
تنهایی
از تنهایی گریزی نیست
بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند
نمی خواهم کسی شال گردن اضافی اش را
دور گردن آدم برفی احساس من بیندازد....
مشق شب
_ صدبار، از روی هرکلمه _
دلتنگی ممنوع!
خاطره ممنوع!
خاطره بازی هم!
و مشق می کنم هر غروب تمام این ها را ...
تا که باور كنم دوره ی خوشی های دلم گذشته!!
اما ...
چه فایده که به گوش دل ساده ی خوش باورم نمی رود!
تب
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام
سرد سرد
شاید دق کرده ام
کسی چه می داند !!!
جای خالیت
بعد از رفتنت جای خالیت در دلم
مثل کفشهای سیندرلا اندازه هیچ یک از مردم شهر نشد
حتی به زور....
حواسم
حواسم نبود ، که با من نیامدی ....
چرا هیچ کس حواسش به من نیست.....
یادت
خاطر ه ها
بی استدلال ...
نه از فلسفه کلامی میدانمو نه منطـق ..
میگنجد در کلام من
بـی استدلال دوستت دارم !..
وه که ، دوست داشتن
چه کلام کاملی ست !
و من چقدر ..
دلم ..
تنگ ِ دوست داشتن تـوست
نویسه جدید وبلاگ
آنکس که با من مي ماند خود مرا خواهد شناخت
و آنکس که نمي ماند همان بهتر که نشناسد مرا ...
تنهايي شايد يه راهه،راهيه تا
نویسه جدید وبلاگ
حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی
مرا به تو نیاز است
اي كه زندگي ام را با نگاهت روشن كردي
سر فصل زيباي زندگي را با كلمه عشق آغاز كردي
اي كه همچو ساحل آرامي هستي در درياي طوفاني دلم
و ناخدايي براي كشتي رها شده در طوفاني از امواج
حال چون هميشه سفره آسمانت را براي اين دل تنگ بگشا
كه مرا به تو نياز است
سخت دلگیرم
بیا ای مرگ امشب راحتم کن سخت دلگیرم ملول از ننگ هستی هستم و از زندگی سیرم
اگرجان از تن انسان چو بیرون رفت میمیرد ندارم جانی اندر تن چرا آخر نمیمیرم
گریزانی چرا ای مرگ ای صیاد دام افکن شکارآمد به پای خود چه غم داری بزن تیرم
بیا دستم به دامان تو دستم را بگیر امشب وگرنه انتقام زندگی را از تو میگیرم
بیا و دست بردار ای فلک از بازی جانم ورق برگشت بازنده تویی در دور تقدیرم
مرگ عشق
می رسد روزی كه روزها ، بی من سر كنی
می رسد روزی كه مرگ عشق را باور كنی
می رسد روزی كه روزها، بی من، كنار قبر من
شعرهای كهنه ام را مو به مو از بر كنی
جرم تنهایی چیست
دلم واسه تنهایی می سوزه چرا هیچ کس اونو دوست نداره
مگرچه گناهی کرده که تنها شده جرم تنهایی چیست که هیچ کس اونو نمی خواهد؟
دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی اون رفته بود:تنهای تنها
نیمه شب اونو مرده کنارحوض پیدا کردم. ازگریه چشماش قرمزشده بود.
برایش گریستم،آخه اون از تنهایی مرده بود. تنهایی مرد و من تنهاترشدم
دل میخری
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده كردو دل زدستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل زدستش روی خاك افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
بغض تنهایی
در امتداد نگاه تو ...
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود ....
تو را من دوست دارم
به لبخندی كه چون لبخند گلهاست
به رخسارت كه چون مهتاب زیباست
به گلهای بهار و عشق و هستی
به قرآنی كه او را می پرستی
قسم ای نازنین تا زنده هستم
تو را من دوست دارم....میپرستم
داستان غم انگیزی است
داستان غم انگیزی است
دستی که داس را برداشت
همان دستی است
که یک روز
در خواب های مزرعه
گنــــــــــدم کاشت ......!
مرگ احساس
به گمانم
به گمانم...
تنها رهگذر کوچه تنهایی من
قطره باران هاییست ملموس
که به یمن قدم یاد نگاهت در دل
و به دلداری این خسته وجود
در حریم نفسم می بارند .
و همه هم فریاد ..
شعر زیبایی چشمان تو را می خوانند.
به گمانم حتی ..
گل نیلوفر احساساتم
که زمان هاست دلش پژمرده
به امید حضور سبزت
و به رویای هوایی تازه
می رود تا فردا..
و شعف وار...
به احساس زمان می خندد
تابلوی خاطراتم
گوشه ای می نشینم و
تک تک خاطراتم را رنگ آمیزی می کنم
خاطرات شیرین را سفید
خاطرات تلخ را سیاه
تابلوی خاطراتم
درست مثل آسمان شب می شود . . .
در این سرای بی کسی
درین سرای بیکسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یکی ز شبگرفتگان چراغ بر نمیکند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند
درین سرای بیکسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یکی ز شبگرفتگان چراغ بر نمیکند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند
نشستهام در انتظار این غبار بیسوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند
گذرگهی است پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
دل خراب من دگر خرابتر نمی شود
که خنجر غمت ازین خرابتر نمیزند
چه چشم پاسخ است ازین دریچههای بستهات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
امشب
امشب تمام حوصله ام رادریک کلام کوچک
در " تو "
خلاصه کردم :
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین یک بار
تکرار می شدی
تکرار ..
بیهوده نقاش بوده ام
بیهوده نقاش بوده ام
این همه سال
به چشم های ات که می رسم
قلم موهاخیس می شوند
به لب های ات که می رسم
دست ام می لرزد ..
رنگ ها می گریزند
و قاب های خالی
تنها
نبودن تو را
به دیوار زندگی ام
می کوبند ..
دوستت دارم
دوست داشتن
زبان ٬
زمان ٬
راه ٬
دلیل٬
نشانه نمی خواهد که
دل می خواهد .
دوست داشتن
یک "من" می خواهد
و یک "تو" ٬
که برای دوست داشتن
نه من بماند و نه تو !
با هر زبان ٬
بی زمان و بی دلیل ٬
در هر راهی که می روم و با هر نشانه ای
دوستت دارم ...یکی دیگه
حقیقت داره یا خوابه
که دستات توی دستاشه
محاله اون نمیتونه
مثل من عاشقت باشه
باهاش خوشبخت و آرومی
سرت رو شونه ی اونه
یه روزی مال من بودی
ولی اینو نمیدونه
نمیدونه که دست تو
تو دستای منم بوده
بهش بگو که آغوشت
یه وقت جای منم بوده
بگو چی بین ما بوده
سر عشقت چی اوردی
اونم حرفاتو باور کرد
واسه اونم قسم خوردی
منو یادت میاد یا نه
همون که عاشقش بودی
چقدر راحت یکی دیگه
جامو پر کرد به این زودی
تو آمدی
از سياهي كه بگذرم
به اندازه ترانه اي آسمان زيباست .
من وزندگي
نشسته ايم و حرفي نداريم .
در مي زنند
يكديگر را مي نگريم
تو آمدي تا بگويي
دير است .
دنیای بی تو بودنم
وقت خواب
میخوابم شاید دنیای بی تو بودنم را آب ببرد
نمی خواستم بری
وقتی شنیدم تو نیستی دیگر هیچ نبود...
نه خاطره ای نه عکسی نه کلیدی.....
و من به انبوه درختان خواب زده پیوستم
شاید در شهر تو را می بافتم!
اما چگونه...........!؟
نرو
نه نرو ، صبر کن ،
قرارمان این نبود ، باید سکه بیاندازیم
اگر شیر آمد تردید نکن که دوستت دارم
اگر خط آمد مطمئن باش که دوستت دارم
صبر کن سکه بیاندازیم ، اگر دوستت نداشتم آن وقت برو . . .
عقربه ها
عقربه ها
نيامدنت را تکرار مي کنند
و زمان مانند دردي
بر تنم جاري ميشود
عادت نکرده ام به نبودنت
و تو... سخت به ثانيه هايم چسبيده اي
نیامدی
کنار رودی آرام و با وقار
که بی هیچ خستگی راه رفته ی هر روز را تکرار می کند .
در انتظار تو
برای آمدنت روی تمام بغض های دیرینه خط می کشم...
همه ناله ها را به آخر می رسانم...
پل می زنم بین هرچه آه سرد و گرمی دیدارت...
سر در گمی ِ تمام واژه ها را می بخشم به گلچین ِ بهترین کلام برای تو
سبکبالی ِ پر کشیدن تا تو را تکرار می کنم
مشام جانم می شود مست ِ عطر دل انگیزت...
.
.
.
آه
آه از این رودی که رفت و جاده ای که تو را به خود ندید.
آه از این محالِ دیدنت
تماشا کن به آخر رسیدنم را
مهربان من
خدا
که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را
کسی مثل نسیم دشت می گوید
کنارت هستم ای تنها
زندگی
زندگی داشتن کلبه کوچک اما
پر ز احساس شب و خاطره هاست
زندگی راز الفبای نگاهیست که باران دارد
و عبوریست که در دهکده سرد غرور عشق می فهماند
زندگی اسمانیست به رنگ باران
و به سرسبزی امواج غریب یک دشت
که به دریای امید
در شب خاطره ها می برد حس تو را
با تپش های دلی
پر ز عشق و عطش و خواهش و اشک
زندگی لحظه بودن در باد و پریدن در ابر
و گذشتن از نور
در افق های نگاهیست که گل می فهمد
زندگی داشتن شب پره ایست
که به شبها سوگند
عاشق شعله خورشید به دست شمع است
و عطش دارد و از عشق نمی داند هیچ
زندگی سوختن شب پره در تاریکیست
زندگی باران است
و به احساس شقایق سوگند
زندگی ناب تر از باران است
کارگردان قلبم
حاصل عشق مترسک
حاصـل عشــق مترســـک بـــه کـلاغ مــرگ یــک مزرعـه اســت.
آرامتر سکوت کن
ارامتر سکوت کن صدای بی تفاوتی هایت ازارم میدهد.
این بار تو بگو دوستت دارم نترس اسمان را گرفته ام که بر زمین نیاید.
روزگار عجیبیست نانوا هم جوش شیرین میزند بیچاره فرهاد.
ماه من پرده از ان چهره ی زیبا بردار تا فلک لاف نیاید که چه ماهی دارد.
اگر همه ی ابر های دنیا ببارند گل های قالی باز نخواهند شکفت و این است قانون زیر پا ماندن.
مرا را دوست بدار اندک ولی طولانی.
گستاخی خیالم را ببخش که لحظه ای رهایت نمکند.
روزی که فریاد زدی و گفتی دوستت دارم گفتم بلندتر نمیشنوم و زمانی که درگوشم گفتی دیگر نمیخواهمت گفتم ارومتر بقیه میشنوند.
چقدر سخته سرتو به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر اوار غرورش همه ی وجودت له شده.
زندگی مال تو مرگ مال من شادی مال تو غم مال من همه چیز مال تو ولی تو مال مــن.
اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود و بس.
چقدر سخته گل ارزوهاتو تو باغ دیگه ای ببینی و انگاه هزار بار در خود بشکنی و ارام زیر لب بگویی گل من باغچه ی نو مبارک.
تو بگو وقتی خواب بودم کی مداد رنگیشو برداشت و فاصله ها رو پر رنگ کرد؟
کاغذتم احساست رو روم بنویس عصبانییتت رو روم خط خطی کن اشکاتو با هام پاک کن حتی اگه سردت شد بسوزونم ولی دورم ننداز.
وقتی دلمو شکوندی حس کردم بیشتر دوست دارم اخه اینجوری هر کدوم از تیکه های دلم جداگونه دوست داشتن.
دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محض
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از اینجا تا دمه در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودنه با هم
محاله پیشه من باشی برم سر گرم کاری شم
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزهایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود ازاری
یه جورایی خود ازاری
کنارم هستی انگار همین نزدیکیاست دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه ردپای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حاله منو داری میفهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزهایی که حواسم نیست میگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود آزاری
یه جورایی خود آزاری
شوق دستهای تو
تسبیح نیستم اما
نفسم را به شماره انداخته است
شوق دستهای تو…
روزهای دوری
ازتو دور ساخت
ای نقش چشمانت
رهنمای این روزهای دوری
به لطافت مهربانیت
مرا به سوی خود باز گردان
که پیچیده ام درخود و این کلاف دلتنگی...
یاد هم
آن یکی همسفر شعر و شمیم...
یک نفر خسته از این دغدغه ها ،
آن یکی منتظر بوی نسیم...
همه هستیم در این شهر شلوغ،
این کفایت که همه یاد همیم...!!!
باران
در اوج تنهایی من ،
در آن لحظه كه هیچ كس نیست ،
با من از تو می گوید...
ولی درد من از این است كه
دیریست باران نمی بارد!!!
قهوه تلخ
یک حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمیشود
دو حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمیشود
چهار...
اصلا تو بگو یه دنیا قند
نه اگر تو نباشی فال این زندگی شیرین نمیشود...
باد سردیـــ بیرون کافــــه میوزد
موسیقیـــ ارام فضایـــ کافــــه را گرمتر میکنـــد
تو روبه روی من نشسته ای ارامـــ
گاهی به پایینـــ خیره میشویـــ
و گاهیـــ به انسویـــ پنجره
فنجانــ را روی میز میگذارمــ
و تو بی هیچــ حرفی برشــ میگردانیـــ
من به دستهایتـــ نگاه میکنمــ
تو به چشمـــ هایـــ منـــ
کافه امشبـــ ارامتر از همیشه استــــ
انقدر ارام که صدایـــ نفس هایتـــ را میتوانـــ شنید
لحظه ای میگذرد
فنجانــ را برمیداریـــــــ
و پس از ان سکوتـــــــــــ..
سکوتـــــــ میکنیـــ
سکوتتــــ طولانیـــ میشود
سکوتتـــ هر لحظه سردتر میشود
انقدر که سردمــــ میشود
و نگاهمــ در نگاهتــ میلرزد
.
.
نتوانستمـــ تعبیرشـــ کنمــ
اما حالا میدانمـــ چرا قهوه آنــ نیمه شبــ سرد
تلخ تر از همیشه بود.!
از تو به خدا هم پناه نمیبرم
شیرینترین گناهِ منی.
از تو
به خدا هم پناه نمیبرم!
اگر روزی
اگر روزی دل از سفر کندیاگر خورشید را پس دادی و ماه را نگاه کردی
اگر روزی رویاهایت خلاصه شد به همین
کنج خلوت شاعرانه ها
- هرچند کوچک و محقرانه -
گامهایت را بلند بردار
فاصله ها مثل قارچ میرویند
و دستان تو باز از من
هزار فرسنگ دوری میگیرند اگر روزی دل از سفر کندی
اگر خورشید را پس دادی و ماه را نگاه کردی
اگر روزی رویاهایت خلاصه شد به همین
کنج خلوت شاعرانه ها
- هرچند کوچک و محقرانه -
گامهایت را بلند بردار
فاصله ها مثل قارچ میرویند
و دستان تو باز از من
هزار فرسنگ فاصله می گیرندخلوت
به خلوت بی ماهتاب من بگذر
به شام تار من ای آفتاب من بگذر
کنون که دیده ام از دیدن تو محروم است
فرشته وار شبی رابه خواب من بگذر
نگاه مست تو را آرزوکنان گفتم
بیا به پرتو جام شراب من بگذر
اگر که شعر شدی بر لبان من بنشین
اگر که نغمه شدی از رباب من بگذر
فروغ روی تو سازد دل مرا روشن
بیا و در شب بی ماهتاب من بگذر
کرم کن و در کلبه ام قدم بگذار
مرا ببین و به حال خراب من بگذر
تو را که طاقت سوز حمید یک دم نیست
نخوانده شعر مرا از کتاب من بگذر
z
تنهاییم
لبـــــــــانم را دُوخته ام
مبــادا بگویم "دوســـــــتت دارم "
که هر بار گفتـــــم ،
تَنــــــــــــهایی ام بزرگتر شد ....
.
.
.
ماه
دل آسمان تا ابد میگیرد
چشم آسمان همیشه میگرید
ماه من تو بودی رفتی
دل من سراغت را از که بگیرد ؟؟
حل کرده ام تورا
میان آب دلتنگی
یا حل میشوی و تمام میشود این درد
یا سر میکشم و جاری میشوی در رگم
تو را ...
به سقف آسمان سنجاق میکنم
حال که اینروزها
از فرط دلتنگی
چشمانم مدام رو به آسمان است
بگذار تو در قاب چشمانم باشی
رد حک شده
آن رد حک شده بر تمام لحظه های زندگی
نقش دو چشم تو بود
که با هیچ چیز پاک نمیشود
پاک نمی شود
آن رد حک شده بر تمام لحظه های زندگی
نقش دو چشم تو بود
که با هیچ چیز پاک نمیشود
به خاطر تو بود
به خاطر روی زیبای تو بودکه نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو
خوش به حال اسمون
خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ... به كسي توجه نمي كنه ... از كسي خجالت نمي كشه... مي باره و مي باره و... اينقدر مي باره تا آبي شه... آفتابي شه...!!! کاش... کاش مي شد مثل آسمون بود... كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي... بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بودهتنهایییییییییییییییییییی
وقتي دارم با هر نفس از اين زمونه سير مي شموقتي با يه زخم زبون از اين و اون دلگير ميشم
اين آخر راهه ديگه بايد که تنها بميرم
تنها تو اوج بي کسي تو غربت آروم بگيرم
بايد برم بايد برم بايد که بي تو بپرم
آخ که چه سنگين مي زنه اين نفساي آخرم
سکوت من نشونه ي رضايتم نيست ميدوني
گلايه هامو ميتوني از توي چشمام بخوني
بگو آخه جرمم چيه که بايد اينجور بسوزم
هيچي نگم داد نزنم لبامو روهم بدوزم
در به در غزل فروش منم که گيتار ميزنم
با هرنگاه به عکست انگار من خودمو دار مي زنم
نفرين به عشق به عاشقي نفرين به بخت و سر نوشت
به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت
نفرين به من نفرين به تو نفرين به عشق من و تو
به ساده بودن من و به اون دل سياه تو
نفرين به عشق به عاشقي نفرين به بخت و سر نوشت
به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت
نفرين به من نفرين به تو نفرين به عشق من و تو
به ساده بودن من و به اون دل سياه تو
خاطرات
دیشب را تا صبح بدنبالت گشتملابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهایم را ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!
شاید برگی را از قلم انداخته باشم!
دل بريدن
نه یه بوسه وقت رفتن نه یه خط یادگارینه حضور اشک و تردید نه نشون بیقراری
خیلی ساده دل بریدی از من و خاطره هامون
از تموم لحظه ها و پرسه های پابه پامون
هی فلانی ...
هی فلانی می دانی ؟ می گویند رسم زندگی چنین است...می آیند.... می مانند.... عادت می دهند.... ومی روند.
وتو در خود می مانی و تو تنها می مانی
راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟.... مثل همه فلانی ها....؟
صدا كن مرا
صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا نشسته ام تا شاید صدایم کنی صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنیدلتنگی
بیا نشان مرا روی سنگ ها بنویس
تمام قصه ی دلتنگی مرا بنویس
تمام زندگی ام برگه ا ی سفید امضاست
هر آنچه می گذرد در سرت بیا بنویس
نگاه کن که من از تیک تاک می مانم
سکوت عقربه ها را در انتها بنویس
دوباره شیهه ی اسب سفید می پیچد
یک اسب کوچک اینجا بکش ویا بنویس
بهانه های دلم بانگ سوت کودکی است
طنین سوت مرا تند وپر صدا بنویس
و بعد قلک تنهایی مرا بشکن
و تکه تکه هر سکه را طلا بنویس
خوشت نیامد اگر سطر سطر شعر مرا
کنار حاشیه ها بی صدا جدا بنویس
ولی نه شعر مرا بیت بیت داد بزن
سپس میان اساطیر وقصه ها بنویس
حس تنهایی
حس تنهایی ایم را به رویاها سپردم
تا شاید
جبران روزهای خوش نداشته ام شود
ولی حالا ،
سالهاست که دلتنگی ام سراغ این حس لعنتی را می گیرد........
..........
افسانه ها را رها کندوری و دوستی کدام است؟
فاصله هایند که عشق را می بلعند
تو اگر نباشی …
شیرین دیگری جایت را پر میکند !
به همین سادگی …
پنجره ای رو به خوشبختی
در سرزمين قلبم خانه اي ساختم که پنجره هايش هيچ گاه از ديدنت خسته نمي شدند ، در اين خانه هميشه خاطراتم را مرور مي کنم ، اگر چه ازت دور شدم ولي حرف هاي گرمت آرامش بخش دل پر از غم من است ، نام تو هميشه در ذهنم و ياد تو هميشه در قلبم جاريست...
مهربانی
مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش.اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش .
اگر موفق باشی دوستانی دروغین ودشمنانی حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش.
اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش .
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,ولی سازنده باش
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند, ولی شادمان باش .
نیکیهای درونت را فراموش می کنند. ولی نیکوکار باش .
دستانم ...
دستانم را به دور خاطرات با تو بودن می اندازم ...
و انگاه حس میکنم .. در کنارمی ..
لحظه های زیبای با تو بودن ...
دیگر تکرار نمی شود ...
ولی من دست از دور انها باز نمیکنم ............
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آینه ای در برابر آینه ات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم...
زندگی آموخت مرا ...
بر سر هر راهی , چاهیست با نام شکست .
چه هراسی دارد این عزل ستبر .
و عجب گامی که از هول شکست, هیچگاه راه نمی پوید .
تلخی هجر از سوی کسی که زمانی به تو می بالید
یا غروبی دلتنگ ,که خبر میدهد از یک دل پر .
از پریشانحالی یک موج , بیقرار از دوری
از نگاهی پر از اشک , که به تاراج داده همه دارایی خویش . .
زندگی گفت :
همه هستی من پر از این حادثه هاست .
و تو
از سختی یک دل به ستوه آمده ای ؟
راه بسیار است
مرنج...
تو فقط گام بنه
با اراده و پر تلاش
و یقینی که پر از یاد خداست .
آخر قصه
آخر ِ قصه مرا دستهای تو خواهد نوشت!
مطمئن باش!
هیچکس نمی تواند راه خیال تو را،
در عبور از خاطر من سد کند!
هیچکس نمی تواند راه ِ زمزمه تو را،
در عبور از زبان من سد کند!
هیچکس نمی تواند...
آسمان چشمهایم دلتنگیهایش را چه سرخ میبارد
وسعت ِ کدامین دریا
در قلب ِ
پر طنین ِ تو نشست
که این سان
آبی ِ آوازهایت
...زلالی رودبارها را
به زمرمه درمی آورد
و نگاهت
فواره ی اشک هایم را
تا وسعت بی کرانه ی آسمان
پرواز می آموزد.
آه ،
هنگامی که دریای بی کرانه ی سینه ات
فریاد خفته ی
صدف ِ بسته ی دلم را
به غوغا وا می دارد
آسمان چشمهایم دلتنگی هایش را
چه سرخ
می بارد...
باور کن
هنوز با اشاره ی توست
که درون سینه ام
توفان رخصت می یابد
تا دریای خاموش ِ
درونم را به خروش درآورد!
رسم محال
گرچه تمام
بودنم گمشده در نبودنت
غرق محال
می شوم ، خام دوباره بودنت
چهره ی زیبای
تو را نقش خیال می کنم
باز به
خواب خویشتن رسم محال می کنم
حسرت دیدار
تو را آهِ دوباره می کشم
در شب بی
ستاره ام تو را ستاره می کشم
کاش
دوباره بنگری بر دل زار و خسته ام
خسته که
نه ز عشق تو خرد شدم ، شکسته ام
روز میان
خواب من باز غروب می شود
« اگر بیای
از سفر آه چه خوب می شود »
مثل همیشه می روی باز تو از خیال من
باز تمام
می شود آرزوی محال من
نقش تو
پاک می شود باز ز خواب می پرم
حسرت دیدار
تو را به کنج سینه می برم