مجموعه ای از شعرهای عاشقانه و عرفانی

نسیم وصل رویت


نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
نباید بی وفایی دید نیرنگ زلیخا را
کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را
چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را






سایه‌ عشق

دیگر آن مجنون سابق نیستم
آن بیابان گرد عاشق نیستم

اینک از اهل نسیم و سایه ام
با تب صحرا موافق نیستم

با سلامی با خیالی دل خوشم
در تکاپوی حقایق نیستم

بس کنید اصرار را، بی فایده ست
من برای عشق لایق نیستم








او هرگز نبود


آنهايي كه هميشه بودند، هرگز نبودند
او كه هرگز نبود، هميشه بود
هميشه و در تمام لحظه‌ها
به او كه تمام دقايق عمرم را عطر‌آگين كرد
آنچنان كه
بعد از ساليان دراز
هنوز از شميم خوش آن لحظه‌ها سرشارم
و رد پايش هنوز در خواب‌هاي هر شب من….







رویای با تو بودن

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و…و من همچون غربت زده ایی در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من…
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت






حرف هایم حرف است

کاش می دانستی، من سکوتم حرف است،

حرف هایم حرف است،

خنده هایم، خنده هایم حرف است.

کاش می دانستی،

می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم.

کاش می دانستی، کاش می فهمیدی،

کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند،

یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند.

من کمی زودتر از خیلی دیر،

مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد.

تو نترس، سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد.

کاش می دانستی،

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت،

در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست.

تازه خواهی فهمید، مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست.







بگذار

بـُـگـذار

آنچه از دَسـ ـت رفتنے اَسـ ـت

اَز دَسـ ـت برود !

مـَ ـن آنچـــِـ ـه را میخواهــَـ ــم

که بــِه رنگــِ التـ ِـماس

نـَـیـآلوده باشَـ ـد. . . !

http://www.aftablog.com/uploads/s/sonica/95316.jpg






خیانت

خیانت دیدم وُ گفتم : تلافی می کنم من هم

اگر با دیگری باشم؛ سبک تر می شود دردم

 خیانت کردم اما تو؛ ز من با طعنه پرسیدی :

چرا با اینکه بیزاری دچار ترس و تردیدی؟

 خیانت کردی و چون ابر؛ به شَکَّم گریه باریدم

 خیانت کردم وُ اشکی به چشمانت نمی دیدم

تلافی کردم و دردی فزون گردیده بر دردم

درونت از غمم خالیست ؛  خیانت من به خود کردم

گناهت گردنم مانده ؛ چه تاوانی که پس دادم

چه کردم با خیالاتم ؛ نخواهد رفت از یادم







من احساسیم

من احساسی ام درک من مشکله

عجینم با هر چی به جز حوصله

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

یه وقتایی که پرت و نا راحتم

نباید برنجی که کم صحبتم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

همیشه باهام سرد بودن همه

یکم خوبی هم دارم اما کمه

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پر از عشق و احساس بی منتم

باهام خوب باشی باهات راحتم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

"اگر پا به پام راه بیای بی دریغ

صبوری کنی و پریشون نشی

بتونی بمونی قسم میخورم

که از اعتمادت پشیمون نشی"

http://night-gallery.ir/images/gallery/Exis-aks%20dokhtar-83173.jpg






وفا

پرده برانداختی، چھره برافروختی
میکده را ساختی، صومعه را سوختی
من صفتی جز وفا هیچ نیاموختم
تو روشی جز جفا هیچ نیاموختی
بر سر اهل وفا سایه نینداختی
غیر متاع جفا مایه نیندوختی
تا دل من در غمت جامه ی جان چاک زد
چشم امید مرا از دو جھان دوختی
ای دم باد صبا خواجه ما را بگو
بنده ی خود را به هیچ بھر چه بفروختی
با تو فروغی مگر دم زده از درد خویش
کز سخن ناخوشش سخ تتر افروختی

http://www.resimyagmuru.com/data/media/22/5ryby32v.gif







شراب

چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
مگر به دامن محشر برند مست مرا
چگونه از سرکویت توان کشیدن پای
که کرده هر سر موی تو پای بست مرا
کبود شد فلک از رشک سربلندی من
که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا
بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم
هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا
به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن
از آن دو لعل م یآلود می پرست مرا
کنون نه مست نگاه تو گشتم ای ساقی
که هست مستی این باده از الست مرا
نشسته خیل غمش در دل شکسته ی من
درست شد همه کاری از این شکست مرا
خوشم به سین هی مجروح خویشتن یا رب
جراحتش مرساد آن که سینه خست مرا
پرستش صنمی می کنم فروغی سان
که عشقش از پی این کار کرده هست مرا

mweb04soly5.gif





نبودنت بهترین بهانه‌ است برای اشک ریختن

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد …

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد …

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم… بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم…

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم…

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت …







نفرین به‌ تو ای غریبه‌

 نفرین به تو ای غریبه

به تو که روزی اشنا ترین لحظه هایم بودی!

سکوت خسته و قلب شکسته ام را ببین با من چه کردی؟

ایا تاوان عاشق شدن و عاشق بودن این است؟!

 اگر چنین است پس نفرین بر عشق…

روزگار تنها شدنم را در جاده ی انتظار می گذرانم

نفرین به تو ای غریبه…

باز میان شقایق های سرخ گم خواهم شد

میروم تا شاید این بار غریقی را با خیلی از امواج

محبت به سوی ساحل مهربانیم بکشانم

چیزی بگو چیزی نخواهم گفت

سکوت های سر به زیر  از کودکی با من است

و من این بار میخواهم عاقلانه ببینم نه عاشقانه…







ساعت

بگذار یاد عاشقانه ترین دلواپسی هایم خط نخورده باقی بمانند تا همیشه...
گفته بودم اگر نگاهم نکنی تمام شعرهایم یخ می زنند
و اسیر طعنه ی ثانیه ها می شوم
حالا نمی دانم تکلیف خیس خیال و خاطره هایم بی تو چه می شود؟
فقط خدا کند ارزوهایم در بیابان تنهایی با طوفان غرور تو کمرنگ نشوند
ان وقت من می مانم و زندگی زیبایم که به دنیای چشمان تو باختم...
باور کن نگاهم را التماس چشمهایم را 
دوست داشتن و معجزه ی عشق را
با هر نفس تو را تکرار میکنم ای اشنای غریب لحظه هایم
کاش می شکستی سکوت صدایت را
تا فریاد طوفان عشق را در تو بیدار کند
دست هایم به سرد






دیشب ...

دیشب

 

خاطره ها را گردگیری کردم

 

عشق به سرفه افتاد و .... !!

 

امشب

 

فکر می کنم

 

همیشه مجبوری بایستی

 

و به آنچه پشت سرت افتاده است بنگری

 

چرا که ،

 

زندگی چمدانی ست که...

 

هیچ گاه درش کاملاً بسته نمی شود !

s7nfgm0ht6ic7rakdvis.jpg






این قرار داد

این قرار داد

تا ابد میان ما

برقرار باد

چشمهای من به جای دست های تو!

من به دست تو

                     آب می دهم

تو به چشم من

                آبرو بده!

 من به چشم های بی قرار تو

قول می دهم
ریشه های ما به آب

شاخه های ما به آفتاب می رسد

ما دوباره سبز می شویم!

قیصر






گزارش تخلف
بعدی