مجموعه ای از شعرهای عاشقانه و عرفانی

شراب

چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
مگر به دامن محشر برند مست مرا
چگونه از سرکویت توان کشیدن پای
که کرده هر سر موی تو پای بست مرا
کبود شد فلک از رشک سربلندی من
که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا
بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم
هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا
به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن
از آن دو لعل م یآلود می پرست مرا
کنون نه مست نگاه تو گشتم ای ساقی
که هست مستی این باده از الست مرا
نشسته خیل غمش در دل شکسته ی من
درست شد همه کاری از این شکست مرا
خوشم به سین هی مجروح خویشتن یا رب
جراحتش مرساد آن که سینه خست مرا
پرستش صنمی می کنم فروغی سان
که عشقش از پی این کار کرده هست مرا

mweb04soly5.gif






متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی