مجموعه ای از شعرهای عاشقانه و عرفانی

قهوه تلخ

یک حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمیشود

دو حبه قند در فنجان قهوه ی تلخ شیرین نمیشود

چهار...

اصلا تو بگو یه دنیا قند

نه اگر تو نباشی فال این زندگی شیرین نمیشود...

 




 

 

 

باد سردیـــ بیرون کافــــه میوزد

موسیقیـــ ارام فضایـــ کافــــه را گرمتر میکنـــد

تو روبه روی من نشسته ای ارامـــ

گاهی به پایینـــ خیره میشویـــ

و گاهیـــ به انسویـــ پنجره

فنجانــ را روی میز میگذارمــ

 و تو بی هیچــ حرفی برشــ میگردانیـــ

من به دستهایتـــ نگاه میکنمــ

تو به چشمـــ هایـــ منـــ

کافه امشبـــ ارامتر از همیشه استــــ

انقدر ارام که صدایـــ نفس هایتـــ را میتوانـــ شنید

لحظه ای میگذرد

فنجانــ را برمیداریـــــــ

و پس از ان سکوتـــــــــــ..

سکوتـــــــ میکنیـــ

سکوتتــــ طولانیـــ میشود

سکوتتـــ هر لحظه سردتر میشود

انقدر که سردمــــ میشود

و نگاهمــ در نگاهتــ میلرزد

.

.

نتوانستمـــ تعبیرشـــ کنمــ

اما حالا میدانمـــ چرا قهوه آنــ نیمه شبــ سرد

تلخ تر از همیشه بود.!







متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی